نتایج جستجو برای عبارت :

متنفرم از آدما

اینکه میبینم چقدر چقدر چقدر زیاد دنیاهامون ازهم دوره
چقدر زیاد متفاوته
چقدر زیاد دورم
چقدر زیاد جلوعه..
اعصابم رو بهم میریزه
انگار همش دارم سرجام میدوعم، انگار دارم از یه صخره خودمو پرت میکنم پایین ولی به زمین نمیرسم
نمیمیرم
نمیمیرم
نمیمیرم
این زندگیِ نصفه نیمه ی احمقانه ی به درد نخورِ حال بهم زن دیگه داره پدرمو درمیاره
از آدما متنفرم
از هرکی که داره ایده آل منو زندگی میکنه متنفرم
از کوه متنفرم 
از دریا متنفرم
از کتاب متنفرم
از پیشرفت متنف
از اینکه یک نفر بنشیند دم گوشم و شروع کند به حرف زدن متنفرم. از اینکه متوجه نشود اهمیتی به حرف هایش نمی دهم متنفرم. از اینکه مدام سوال بپرسد و مرا از دنیای خودم بیرون بکشد متنفرم. از آدم های وراج که حرف هایشان تمامی ندارد متنفرم. از آدم هایی که با خودشان حرف می زنند متنفرم. از اینکه آدم ها بنشینند کنارم و با هم صحبت کنند متنفرم. از همه ی این ها متنفرم. متنفرم. متنفرم. از این آدم ها متنفرم. از کسانی که نمی توانند درکم کنند . از آدم هایی که به زور خودم
من عاشق وبلاگ نویسی ام-من عاشق کتابم-من عاشق عکاسیم-من عاشق نویسندگیم-من عاشق هوای بارونی ام-من عاشق صدای بارونم-من عاشق لوازم تحریری ام-من عاشق آشپزی ام-من عاشق شعرم-من عاشق گل طبیعی و گلدونم-من عاشق هوای ابری ام-من عاشق لباسای زمستونی ام-من عاشق لبو و انبه ام-من عاشق شلوغی ام-من عاشق پارچه چهارخونه و گل گلی ام-من عاشق ادکلن های خنکم-من عاشق کتونی ام مخصوصا آل استار-من عاشق آش رشته ام-من عاشق کرانچی و لواشک و ترشیجاتم-من عاشق دوچرخه سواری ام-م
خیلی وقته ننوشتم ، دو هفته اس که عمه و عزیزترین فامیلم فوت شده ، بمانه که چقد گریه کردم و اشک ریختم
سرم داره میترکه ، اشک تو چشام جمع شده ، خدایا بعضی آدما رو چطور ساختی که اینقد عوضین ، با ت دعوام شد و ر ، استاد از زبون من یه چی گفته ، کاری که به عهده ماستو یکی دیگه با زرنگ بازی داره میگیره و جلسه میگه داشتیم و تیمو قراره هماهنگ کنیم ...
از استادا و دپارتمان متنفرم و مدیر گروه
آدمو زده میکنن ، دوس دارم بشینم خیلی رک باهاشون صحبت کنم ، ولی حیف که او
احساس میکنم آدم بدیم. به خاطر این که هیچکاری نمیکنم یا حتی کارایی میکنم که به نظر اشتباست از خودم متنفرم. . نمیدونم اشکال کارم چیه. نمیدونم چجوری باید درستش کنم. میترسم ادم مزخرفی باشم به خاطر همین متنفرم از ترس این که مزخرف باشم. 
از میم متنفرم بخاطر اینکه هیچ وقت نفهمیدم شریک دزده یا رفیق غافله 
از صاد متنفرم که ادعا میکنه منو میشناسه اما نمیفهمه من جنبه ی این جور شوخی هارو ندارم حدااقل نه تو این مورد نه تو این وضعیت که معلوم نیست بابام تا اخر ماه چی میشه 
(البته اون از مشکل من خبر نداره ولی به هرحال )
از ح جیمی ام متنفرم از اون از همه بیشتر متنفرم اینکه من اینقدر اسیب پذیرم الان بخشیش بخاطر اونه 
از خودم هم متنفرم بخاطر اینکه اینقدر هیجان زده ام همیشه و همیشه نیاز دارم
خستم از صداهایی که می‌شنوم 
از حرفایی که میزنم 
از نگاه هایی که میکنم 
از افکاری که توی ذهنمه ! 
خستم از این رویاپردازی هایی که میکنم 
خستم ...
کاش میتونستم ذهنمو متلاشی کنم 
کاش میتونستم خودمو تغییر بدم
کاش میتونستم عمل کنم 
کاش میتونستم یکم به خودم و دنیای خودم اهمیت بدم 
خستم از این چهار دیواری ! 
اما فقط خستم ...
شب میشه 
صبح میشه 
دوباره شب میشه 
و صبح میشه ! 
از شب متنفرم 
از روزهایی که میگذره متنفرم 
از خودم متنفرم 
از این دنیا متنفرم 
ا
دو کلمه که باهام حرف میزنن فکر میکنن منو شناختن نمیدونن فلانی سه سال بامن هم اتاقیه ولی منو نمیشناسه سه سال همه احساسم برا یکیه ولی بازم منو نمیشناسه....
نمیدونم مشکل از منه که اینقدر سخت و دیر شناخته میشم یا مشکل از بقیه که فکر میکنن با نگاه اول و دو تا پست منو شناختن
کاش نیومده بودم تهران. متنفرم از خودم به خاطرش. اصلا حالم خوب نیست حتی نمیتونم راجع بهش حرف بزنم. دلم میخواد بمیرم. من حتی عرضه ی مردنم ندارم. حتی مرگم برام اتفاق نمیفته. حتی لیاقت مرگم ندارم. از همه متنفرم. از خودم از دنیا. کاش امشب تموم بشه. اینجا مینویسم شاید فقط خالی شم. وگرنه جای دیگه ای. رو ندارم. نه جاییو دارم نه کسیو. 
متنفرم از این شهری که توش این آدما
♪ ♥‿♥ ♪
یجوری قلبتو میشکنن که با خودت بگی
♪ ♥‿♥ ♪
که بعد از این به هیچ آدمی دل نمیدمو
♪ ♥‿♥ ♪
عشق و عاشقی هم به چشم تو فقط میشه باد هوا
♪ ♥‿♥ ♪
واسه من یکی که معنی نداره عشق
♪ ♥‿♥ ♪
ولی هنوزم غیرتم سرجاشه که چیزی گفته بهش
♪ ♥‿♥ ♪
ببین اصلا تقصیر اون نبود خدا جدایی رو نوشت
♪ ♥‿♥ ♪
توی تقدیر من نوشته بود اون مال یکی دیگست و نمیرسی بهش
♪ ♥‿♥ ♪
منبع: سایت گیتار موزیک
امروز فی الواقع گند زدم. هیچ غلطی نکردم. تمام تلاشم ۷.۵ ساعت بود و بقیشم نه اینکه استرااااحت باشه یا غنی کردن اورانیوم. مث افسردگان پس از زایمان زل زده بودم به نوشته ها به فرمولا... حتی نون پنیر گوجه هم توانایی شستن و بردن رو نداشت. و حتی آهنگ جدید رضا بهرام. و حتی ذوق دیدن عکسهای دوتاییشون. دلم برا مرمر تنگ شده. برا بغل گرم و بی منتش. برا چشم هاش که بخاطرم خیس میشه و برا چشمام که نمیذارم راهشون باز شه. از فردا و هر چهار زنگش متنفرم. از چشمای سبز اون
از آدمایی که انقدر مغرورن که هیچوقت حاضر به عذرخواهی کردن نیستن متنفرم.
ازینایی که در ظاهر مظلومن و همه فکر میکنن هیچوقت کسیو ناراحت نمیکنن اما همه گندی میزنن و نهایتا تو هم صرفا به خاطر شلوغ بودن و مظلوم به نظر نرسیدن!در هر شرایطی آدم بده به نظر میرسی متنفرم!
از اینایی که یه مشت دروغ سرهم میکنن تا اتفاق افتاده رو به نفع خودشون بکنن متنفرم.
از اینایی که کارای بقیه رو هی عیب می گیرن اما خودشون هر کاری دلشون میخواد میکنن متنفرم.
از آدمای خودخواه
اِدی: من می خوام برم پیش خواهرم، اونجا یه شیرینی فروشی بزنم. برای روز تولدت یه کیک بزرگ می فرستم.
جک: من از کیک تولد بدم میاد.
اِدی: چی؟ بدت میاد؟ چرا؟
جک: می دونی ، اینایی که میگی ، به روحیه ات نمی خوره. تو دوباره میری سراغ دزدی چون تو یه دزدی.
اِدی: آدما عوض می شن جک 
جک: روز ها عوض میشن، ماه ها عوض میشن ، فصل ها عوض میشن، ولی آدما هرگز عوض نمیشن.
ادی: چرا عوض می شن، خود تو هم عوض میشی. می دونی می خوام رو کیک تولدت چی بنویسم ؟ جک موزلی. هه آره برات می فر
خدا اگه بخواد آدما رو از هر گوشه جهان و در هر قید و بندی که باشن بر می‌داره و بهم می‌رسونه. چرا مثال بزنم از ملیکاخاتون و امام حسن (ع) که بگیم این بخاطر شرایط ویژه شونه  ؟ مگه یلدا و آووکادو ی بلاگ قصه شون کم عجیبه؟
ولی کاش خدایی که آدما رو انقدر عجیب بهم وصل میکنه، همینجوری هم کنار هم نگهشون داره. ما آدما خیلی کار خراب کنیم‌. انقدر که بعد چندتا سختی همه معجزه های جلوی چشممون رو انکار کنیم و با خودمون بگیم : "ما آدمِ هم نبودیم، این اشتباهی بود که
دچار خودسانسوری شدم.
هر متنی که منتشر می‌کنم، بعد یکی دو روز، پیش نویسش می‌کنم.
تقریبا از هر چیزی که می‌نویسم متنفر می‌شم.
از جملات کتابی حالم بهم می‌خوره و نمیدونم چرا انقدر خودمو مقید کردم به کتابی نوشتن.
از نوشتن و گفتن هر چیزی پشیمونم.
حتی از حرف زدن با آدم‌ها هم متنفرم.
من یک تماما برونگرا بودم که برون‌ریزی اصلی‌ترین راه و کارآمدترین راه برای رسیدن به آرامش بود برام.
اما حالا از حرفی که به کسی می‌زنم پشیمونم.
نمی‌خوام با آدما ارتباط
همیشه وقتی به کسی نیاز داری نیستش... خصوصا وقتی غرورت اجازه نمیده صداش برنی یا بهش بگی... دوست داری خودش بفهمه و باشه! ولی هیچ وقت نشده و نمیشه و نخواهد شد. هیچ وقت! 
+ منم اینجا رو کردم پر از نوشته های چرت. همین که خالی بشم کافیه. طرز نوشتنم با قبل خیلی عوض شده. تو اون بکی وبلاگ اولین نوشته ها رو ک نگاه کردم دیدم چقد شور و شوق بود در من ولی حالا... همش نق  همش غر.. همش ناله...
+ دوست دارم یکی رو گیر بیارم بهش یک عالمه فحش بدم. سرش داد بزنم. کتکش بزنم. با دند
ازش متنفرم. ازینکه انقد رقت انگیزه متنفرم. از اینکه برام قابل احترام نیست متنفرم. از اینکه از پنج سالگیش به بعد هیچ رشدی نکرده بیزارم. دیگه حتی بهشت و جهنمم برام زیاد فرقی نمیکنه، برام مهم نیست اگه دوسم ندارن و نمیتونم کسی رو دوست داشته باشم. فقط دلم میخواد صدای ناله هاش رو نشنوم چون دیگه حتی دلمم براش نمیسوزه، فقط حالم بهم میخوره. چند روز پیش یکی بهم گفت تو به هیچی نیاز نداری و این خیلی بده. ولی من خوشم اومد. اره میدونم اینجوری خیلی بی انگیزه و
دیدمت از دور
خسته بود پاهات
گفتی از دست این آدما خسته ام
زخماتو شستم، بالتو بستم
.
.
گفت شنبه میاد تهران. یکی دو روز کار داره.
گفت سعیدم اینجاست باهم میاییم
من ولی نمیدونم چرا فقط گریه ام گرفت..
میدونم نمیبینمش.
.
.
نذار بمونه غمت رو دلم عشقِ دردسرساز..
چرا انقد گرفتار توعم؟
میگی باید برم اما
نمیتونی
نمیتونم
.
.
متنفرم از اینکه حتی اینجاهم مجبورم خودمو سانسور کنم..
.
.
سعید پست گذاشته بود تو یه تیکه اش این آیه رو نوشته بود "و ان لیس للانسان الا ما سعی"
پنجم دی خورشید گرفتگی بود و خیلی دلم میخواست امکانات داشتم و میتونستم ببینم، اما علاوه بر اینکه اون لحظه خواب بودم، آسمان تبریز شدیدا ابری بود و خلاصه قسمت نشد... همون روز توی اینستا پستی دیدم با این مضمون:

کاری ندارم که خیلیا مسخره کردن و باور نکردن اما خب خیلی هم بی ربط به این اتفاقات اخیر نیست! 
و اما...
+ از اونایی که کمیت رو به کیفیت ترجیح میدن متنفرم! 
+ از اونایی که احساسی قضاوت میکنن متنفرم! 
+ از اونایی که فک میکنن خیلی حالیشونه و تحلیل ه
از این همه بی نظمی این ترم متنفرم
از کلاسای مجازی متنفرم کلاسایی که یه درصدم بازدهی کلاسای حضوری رو ندارن
از اینکه یه سری درسامون اصلا تاحالا یه جلسه هم تشکیل نشدن
از اینکه معلوم نیست بخشای عملیمون چی میشه
از اینکه فانتوم به زورررررر ظرفیت8نفرو داشت ولی الان باید چندتا گروه با هم بره
از اینکه پریودنتولوژی و ترمیمی یک جسله تشکیل شدن..(البته کم نیستن این درسای یک جلسه ایی یا دو جلسه ایی من باب مثال گفتم)
از اینکه نمیتونم برم تو خیابون لااقل کتا
سلام خوبی؟
چند روزی سراغتو نگرفتم چند روزی پرتت کردم به سمت دور ترین قسمت مغزم که افکارم حوالی تو نچرخه ....
از اینکه شدی دلیلی برای راکت موندنم ،متنفرم !
با اون همه صحبتی که باهات داشتم به هیچ نتیجه ای نرسیدم جز اینکه  تو بیهوده ترین چیز تو زندگیم بودی و هستی که منو به خودش مشغول کرده....
اولش فکر میکردم توهمی ولی از اینکه اینقدر واقعی بنظر میای ،متنفرم !
فک کن که research که همیشه جای امن و خوشحالت بوده هم خراب شه ):
به خاطر آدما... خسته ست مهسا، خسته ):
دست از سرم چرا بر نمی دارن؟ چرا؟ جای خوشحالم کجاست دیگه؟ :)
من چرا از حقم دفاع نمی کنم؟ چرا به بقیه آدما اینقدر وزن می دم؟ اینقدر اثرگذاری در نظر می گیرم؟ :)
به هر حال تو یک تابوت داری و منی ک از تک تک این کلمات متنفرم. به هر حال در تو اشتیاق کمی بود و منی ک سرشار از حماقتم. برایم فرقی نکرد، هزاران بار به چشم، به گوشت و قلبم دیدم و نفهمیدم، نخواستم چنین فهمیدنی را. به یقین، به قوانینِ جاذبه و هر چه ک بشود آن را معتبر شمرد. به تابش اولین پرتو صبحگاهی ک می نشیند روی این دنیای مادی، همگی معنای یکسانی دادند و من هم آن را شنیدم ولی نخواستم ک ببینم. صدایِ قلبِ من سنگین است و از درک کردنش منزجر می شوم. به پمپاژ
به هر حال تو یک تابوت داری و منی ک از تک تک این کلمات متنفرم. به هر حال در تو اشتیاق کمی بود و منی ک سرشار از حماقتم. برایم فرقی نکرد، هزاران بار به چشم، به گوشت و قلبم دیدم و نفهمیدم، نخواستم چنین فهمیدنی را. به یقین، به قوانینِ جاذبه و هر چه ک بشود آن را معتبر شمرد. به تابش اولین پرتو صبحگاهی ک می نشیند روی این دنیای مادی، همگی معنای یکسانی دادند و من هم آن را شنیدم ولی نخواستم ک ببینم. صدایِ قلبِ من سنگین است و از درک کردنش منزجر می شوم. به پمپاژ
احتمالا شده تا بحال شنیده باشین که "ما تجربمون بیشتره" یا اینکه " ما بهتر میدونیم" و یا "ما صلاح تورو میخوایم"! و با این بازی کلمات جوون تر ها رو مجبور به کاری میکنن که بر خلاف میلشونه!!
چه استعدادهایی که تو این گرداب غرق نشده و چه سالهایی که برای لذت نبردن از زندگی اجباری تلف نشده!!
چی میشه که جبر خونواده ها انقدر زیاد میشه که آدما رو از عشق کردن با چیزی یا کسی که دوس دارن منع میکنن؟!
تا دنیا دنیاس یه جای خالی تو قلب آدما باقی میمونه که جاش با هزارا
میگن وقتی کسی زندگی توی دنیای واقعی‌ش خیلی اوکیه، کمتر سر میزنه مجازی! از یه طرف دیگه هم میگن تلقین، شرایط رو میکشه سمت خودش و شرایط اون چیزی میشه که به خودت تلقین میکنی.خواستم نقشی رو برای خودم بازی کنم که نیستم. مسخرس ولی شاید یکم دلم خوش بشه قبل از اینکه اینترنتم رو وصل کنم آخرین بازدیدم رو ببینم چقد قبل تره و بگم نکنه واقعا تو وضعیت خوبی بودم.
دعواهای توی خونه از ۸ سالگی برای اینجانب قابل حس شد و خیلی وقته که قابل درک!مادرم واقعا غیر قابل ت
+ لعنتی... آدما رنگین...کاش آدما عدد بودن!-  ولی اعداد خشن ان، زمختن و حوصله آدمو سرمیبرن...هیچکی آدمای عددی رو دوست نداره...+اما اونا دروغ نمیگن...درسته که عبوس و خشمگین میشینن جلوت ولی تو میتونی تا ابد بهشون اعتماد کنی...تا ابد میتونی به اون پنج زشت کچلی که ابروهاش تو هم گره خورده و دست به سینه جلوت نشسته و چپ چپ نگاهت میکنه اعتماد کنی که پنج میمونه! زبونشون رو که بفهمی میتونی راحت باهاشون کنار بیای... اما امان از رنگ ها...همین آبی دشمن! یه روز برمیدا
روزهای سرد افسرده‌کننده‌اند. چون مجبورت می‌کنند به درون خودت برگردی، یک گوشه کِز کنی و تنها باشی. 
از روزهای سرد متنفرم. از تمام روزهای سردی که اتفاقات دشوار زندگی‌م توشون افتاده متنفرم. از امروز.  
× لطفاً دعا کنید برای مادرم. 
دلم برای آدما میسوزه. ما هیچ وقت دوست داشتن رو زندگی نکردیم. فقط بلدیم خیانت کنیم، پشت پا بزنیم یا از هم فرار باشیم. نشد یه بار چیزی رو به خودمون وابسته کنیم بعد پرتش نکنیم یه گوشه برای خودش بپوسه. اما آدما تکراری شده بودن، خیانت کردن بهشون لذت بخش نبود. این بار از یه شهر با تموم پیاده روهاش دست کشیدیم و تو تنهای رهاش کردیم. اگه یه روزی برسه که برگردیم، دیگه هیچ چراغی تو خیابونا قرمز نمیشه تا ما رو یه دل سیر نگاه کنه. اونا عادت کردن به زندگی بدون
به آدما نچسبید ، درک کنین که آدما توی زندگیاتون رهگذرن ، اجازه ی گذر بدین ، بزارین وقتی که حس نیاز داشتن بیان پیشتون ، سعی کنین کم باشین برای آدما اینجوری توقعتونم ازشون کمتر میشه ، و همه چیز برعکسشم هست ،‌ شما هم برای بقیه رهگذرید ، رهگذرای خوبی باشین...
پ.ن: متنی از دوست عزیزی به نام مستعار عنسان
آره خب رفیق! آدما تغییر میکنن.یهو به خودت میای میبینی دیگه هیچ حرف مشترکی بینتون نیست. 
آدما توی سکوت تغییر میکنن. چشم که ازشون برداری تغییر میکنن. آدما توی خشم خاموش تغییر میکنن. وقتایی که رنج های عمیق میبینن تغییر میکنن. آدما با بی مهری تغییر میکنن. وقتایی که زل میزنن به صفحه چتی که دیگه ایز تایپینگ نمیشه تغییر میکنن. آدما وقتی تنها میمونن، تنهایی که خراب میشه سرشون تغییر میکنن.
نذار تنها شه. نذار حرفا توی دلش بمونه. نذار خشمش رو مخفی کنه. نذ
امروز دیر بیدار شدمو تا ظهر خوابیدمو به خاطرش از خودم متنفرم متنفرم متنفرم. :(
خوابم زیاد شده خستگی دست از سرم برنمیداره و نمیدونم چیکار کنم دیشب با این که تا هفت عصر خواب بودم ساعت یک بیهوش شدم بعد فکر کن تا الان خوابیدم یعنی حدود ۱۲ ساعت خواب. حالا میگی نباید از خودم متنفر باشم :((((
به هر حال چاره ای ندارم جز این که پاشمو شروع کنم زمان از دست رفته بیهوده گذشته رو نمیشه برگردوند :( حالا که من این کتابو دوست دارم باید اینجوری بشه؟ بیخیال برم کار ک
یادمون باشه: آدما متفاوتن+ آدما تغییر میکنن.
با اینکه یه مقدار دپ هستم ولی باید مهم ترین کاری که بیشترین تاثیر مثبت رو رو روند کل زندگیم داره رو این روزا انجام بدم.
باید شادی درونی بدست بیارم بقیه چیزا کشکن، با یه فوت می خشکن.
برا مناسبت های تقویمی فقط روز مادر و روز پدر رو قبول دارم. بقیش سوسول بازیه....
روز دختر... روز جوان... روز پزشک... روز مهندس ... روز کوفت... روز زهر مار... 
+ حتی یک نفر هم بهم تبریک نگفت. به جز یه پیام فوروارد از یه آدم آشغال که نمیدونم چرا از زندگیم و همین پیام های قرنی یکبار حذفش نمیکم! شاید از فرط تنهاییه!!
+ معده دردا شروع شده :(  دیشبم از درد مردم و زنده شدن. 
گندت بزنن دنیا ....
+ یادمه یه وبلاگی یه زمانی پیدا کرده بودم نویسنده اش یک عالمه راه های خودکشی
میدونی چی اذیتم میکنه ؟
یه شبایی که دلم لک زده بود واسه دیدنت آرزو میکردم خوابتو ببینم یکم دلم آروم بگیره ولی دریغ از یک ثانیه تو خواب دیدنت 
از وقتی نیستی از وقتی فکرم و عقلم حالشون ازت بهم میخوره و نمیدونم دلم چه حسی بهت داره دارم یه شب در میون خوابتو میبینم 
دیشب خواب دیدم داشتیم وسایلمونو میبردیم تو خونه خودمون بچینیم 
خونمون انگار ته دنیا بود ولی انقد حالم خوب بود که حاضر بودم باهات تا ته دنیام بیام 
خونه رو که داشتیم تمیز میکردیم یهو د
احتمالا شده تا بحال شنیده باشین که "ما تجربمون بیشتره" یا اینکه " ما بهتر میدونیم" و یا "ما صلاح تورو میخوایم"! و با این بازی کلمات جوون تر ها رو مجبور به کاری میکنن که بر خلاف میلشونه!!
چه استعدادهایی که تو این گرداب غرق نشده و چه سالهایی که برای لذت نبردن از زندگی اجباری تلف نشده!!
چی میشه که جبر خونواده ها انقدر زیاد میشه که آدما رو از عشق کردن با چیزی یا کسی که دوس دارن منع میکنن؟!
تا دنیا دنیاس یه جای خالی تو قلب آدما باقی میمونه که جاش با هزارا
نگاه صحیح به آدما شاید اینجوری باشه:اونی که بیشتر میگه نمیدونم،بیشتر میدونه!اونی که قویتره،کمتر زور میگه!اونی که راحت تر میگه اشتباه کردم،اعتماد به نفسش بالاتره!اونی که صداش آرومتره،حرفاش با نفوذتره.اونی که بیشتر طنزمیگه،به زندگی جدی تر نگاه میکنه.قضاوت در مورد آدما سخته.
جاله بدونید که توی نور کم، احساسات آدما بر عقلشون غلبه می‌کنه. اینو از اونجایی فهمیدن که توی یه فروشگاه، اگه نور یه راهرو یه ذره کمتر باشه، خریدارها کمتر منطقی عمل می‌کنن.به خاطر همینه که نور کافه‌ها معمولاً کمه...به خاطر همینه که آدما شبا صادق‌تر می‌شن...
امشب یه فیلم کره ای خیلی وحشتناک دیدم که به شدت روح و روانمو آزار داد.اسمش شیون بود.وسطای فیلم نتونستم تحمل کنم و بقیه شو نگاه نکردم.تا حالا چند تا فیلم کره ای که امتیازهای بالایی هم داشتن نگاه کردم و حالا به این نتیجه رسیدم که از فیلم های کره ای متنفرم.
فیلم ترسناک خیلی آزارم میده،دیگه هیچوقت نگاه نمیکنم.
فیلم پر معنا و مفهومی بود ولی برای من زیادی ترسناک بود.الان هم قلبم به شدت تیر میکشه.
فی الواقع الان از سایه خودم هم میترسم...
بعضی وقتا آدما بیش از حد به خودشون مینازن،اینجوری میشه که صفت مغرور میچسبه به ته اسمشون
اما گاهی هم آدما برای حفظ جایگاه و احترام گذاشتن به خودشون،مغرور بودن رو انتخاب می کنن و این عالیه
چرا؟چون توی این دنیای گرگ ها اگر مغرور نباشیم،گرگا ما رو با بره اشون ، اشتباه می گیرن.
باید گرگ بود ولی نباید بره گرفت.
لامپ اتاق خاموش است. چراغ مطالعه روشن است. نشسته ام پشت لپ تاپ. به نیتِ درس خواندن نشسته ام. سالهاست که نشسته ام. سالهاست لامپ خاموش است. سالهاست بغض دارم. سالهاست که دلم برای خودم میسوزد. سالهاست آفتاب ندیده ام. سالهاست شبها رقصِ سایه آن درخت بید را روی دیوار اتاق تماشا میکنم. برایش موسیقی والس پخش میکنم. او میرقصد و من لحظات را زندگی میکنم. اما امشب پرده هارا کشیده ام.از هرچیزی که ان بیرون است متنفرم. سایه ای نیست. فقط منم. من و صفحه ارسال مطلب ج
زمان میگذره و میفهمی که باید از آدما دور بشی 
بری به سمت آرامشی 
آرامشی بدون حضور هیچ آدمی 
هیچ دختری 
خودت و خودت 
و شاید با یه دوست صمیمی 
توی یه کلبه ی کوچیک 
جایی که دور و برت بشه دشت و دمن پیدا کرد 
همینطور کوهستان 
و ساحل و دریا 
جایی که بتونی بدون ارتباط با ادما در آرامش کامل زندگیتو بکنی 
بدون اینکه اهمیتی بدی به هیچ کس و هیچ چیزی 
این زندگی هیچ چیز جدیدی نداره 
همه ی فشاراشو داره وارد میکنه با تمام قدرت با تمام وجود 
نمیدونم چی باید ب
متنفرم
از دریایی که زیر نور خورشید خروشان است
انگار لیاقت گرمای وجود خورشید را ندارد
چرا انسان ها هم این گونه اند؟
مگر خود محبت نمی کنند؟
پس چرا قدر محبت دیگران را نمی دانند؟!
شاید اندازه ی دریا درد دارند
یا که گرمای خورشید برایشان کافی نیست
نکند پر توقع اند؟
یا نکند خورشید کم می گذارد؟
اگر روزی خورشیدشان ماه شود چه؟
آن موقع باز هم خروشان خواهند شد؟
معلوم است که نه
مراقب خورشیدمان باشیم
با خروشمان خورشیدمان را ماه نکنیم
چراکه شاید خورشیدمان
شناخت بعضی آدما سخته... ممکنه مدت ها باهاشون در ارتباط باشی حتی زیاد ولی واقعا شناخت دقیقی ازشون نداشته باشی...
اما بعضی آدما...
بعضی آدما خیلی خیلی زودتر از چیزی که فکرشو میکنی اون شخصیت تاریکشونو نشون میدن
یا ویژگی های مزخرف و احمقانه شون... 
یا تفکرات ناپخته و عجیبشون...
ازین آدما فاصله بگیرید...
اینا یه دیگ بزرگ از ادعا هستن...
یه قانونی داشتیم که میگفت : حاصل ضرب توان در ادعا یک مقدار ثابته. 
یعنی چی؟ 
به زبان ساده یعنی هر چی ادعای کسی بیشتره، ب
خیلی عجیب است. شخصیتی که همین دیروز داشتی مشتاقانه داستانش را دنبال می کردی که داشت آموزش می دید و 14 ساله بود تنها با گذشت چند ساعت، اکنون 17 ساله شده و جنگجویی است که در تمام قلمرو نظیری برایش پیدا نمی شود. و جالب تر اینکه خودش معلم است و دارد به دخترک 14 ساله ی دیگری آموزش می دهد...
عجیب است و اعصاب خورد کن. من از بزرگ شدن شخصیت ها متنفرررررم. بیشتر از هرچیز دیگری توی این دنیا. متنفرم متنفرم متنفرم. کاش می شد به نویسنده ها فهماند که لزومی ندارد بات
هروقت یک سال از ازدواج دونفر با همدیگه میگذشت مامانم میگفت خدارو شکر زندگیشون رو قلتک افتاده. یعنی بنظر مامانم و خیلی آدمای دیگه، آدما یک سال اول زندگی مشترکشون رو طبیعیه که با تنش سپری کنن و اگر بتونن اون مرحله رو پشت سر بذارن به یه ثبات نسبی میرسن و احتمال تغییر یا جهش ناگهانی در یکی از طرفین خیلی کمتر میشه. از این تغییرا که یهو یکیشون میگه احساس میکنم دیگه دوستت ندارم یا بدتر از اون، اینکه میگن من خیلی دوستت دارما ولی نمیتونم تحملت کنم و ک
هروقت یک سال از ازدواج دونفر با همدیگه میگذشت مامانم میگفت خدارو شکر زندگیشون رو قلتک افتاده. یعنی بنظر مامانم و خیلی آدمای دیگه، آدما یک سال اول زندگی مشترکشون رو طبیعیه که با تنش سپری کنن و اگر بتونن اون مرحله رو پشت سر بذارن به یه ثبات نسبی میرسن و احتمال تغییر یا جهش ناگهانی در یکی از طرفین خیلی کمتر میشه. از این تغییرا که یهو یکیشون میگه احساس میکنم دیگه دوستت ندارم یا بدتر از اون، اینکه میگن من خیلی دوستت دارما ولی نمیتونم تحملت کنم و ک
خسته و متنفر بودن از چیزی یا فردی در انگلیسی
sick (and tired) of someone or something.مثالز:I am sick of it.حالم ازش به هم میخوره/ ازش متنفرم.I'm sick of my life.از زندگی ام حالم به هم میخوره/ متنفرم.They are trying to wash your brain, I am sick of them.اونها دارند سعی میکنند که مغز ات رو شستشو بدهند، ازشون حالم به هم میخوره.Same old lies, same old bullshits, I am sick of watching TV.همون دروغهای همیشگی، همون مزخرفات همیشگی، حالم ازتماشای تلویزیون به هم میخوره.I am sick and tired of cleaning up after you.من از تمیز کردن پشت سر تو(اینکه تو کثیف
از اینکه مهدیه رو ناراحت کردم و بهش گفتن احمق و گفتم ازش متنفرم مثل سگ ناراحتم . منم در حد همون احمقم و احمق تر حتی. و میخوام برم ا دلش دربیارم:/ و حتی اگه اصن بدجنسانه به حرف کشی از من ادامه داده و سناریوی من درست بوده باشه :/ بازم دلیل خوبی نیست :// ینی به نظرم حالا چیز خاصیم نشده :/ به هر حال خودم بودم که بهش همه چیو گفتم :/ نمی‌دونم اصلا هر چی :// من از قهر و این چیزا متنفرم :/// و ما آشتی میکنیم :/ و اینکه من باهاش حس نزدیک بودن ندارم بر میگرده به من :/ و
دانلود آهنگ جدید امیرحسین شهرایینی آدما
دانلود آهنگ با دو کیفیت ۳۲۰ و ۱۲۸ به همراه لینک مستقیم
آدما امیر شهرایینی
 
دانلود آهنگ امیرشهرایینی به نام آدما
Download new music Amirhossein Shahrainy – Adama
متن ترانه امیر شهرایینی به نام آدمااز هرکی که تو فکر کنی پشت پا خوردم رفیق
بند دلم به دست غم زنجیر و غصه زخم وتیغ
پر پر زدم هیچکی ندید هیچکس صدامو نشنید
لعنت به دست روزگار هیچ جا به دادم نرسید
گوشواره
آدما سردن دروغن اونکه میگفتن نبودن
آدما پیشت یه چیزن پشت تو کل
از خانواده‌ام متنفرم. از اینکه نیاز دارم بنویسم و حرف بزنم هم متنفرم. آنقدر خشمگینم که جلوی بغضم را گرفته‌ام چون به نظرم مادرم لیاقتش را ندارد که برایش اشک بریزم. دقایقی پیش، از پشت تلفن عربده می‌کشیدم. سال‌ها مرا کتک زد. سال‌ها شاهد دعوای خودش با پدرم بودم. سال‌ها دعوا و فحش دادن فامیل را نظاره‌گر بودم. و حالا مادر نفهمم از من می‌پرسد «تو که نزدیک 1 ساله داری تنها زندگی می‌کنی. دیگه برا چی عصبانی هستی؟!» انگار گهی که او و پدرم به زندگی‌ام
آدما همیشه میخوان ثابت کنن اونی که راجع بهشون فکر میکنی اشتباهه. حتی اگه فک کنی بهترین آدم دنیان...انگار این اتفاقا افتاد که ثابت کنه آدم رو‌به روم آدم بیشعوریه.
من آدما رو خوب میشناسم ولی متاسفانه وقتی تو ذهنم میگم این آدم فلان جوره، پشت بندش وجدان یا نمیدونم چه موجود احمقی تو ذهنم بهم میگه: مریم تو تا وقتی که چیز واضحی رو نبینی حق نداری اینجوری فکر کنی. بعدش با اون آدم خوب برخورد میکنم و درنهایت اون ویژگی بد و توش پیدا میکنم، غصم میشه واسه هم
بسم الله
بعضی چیزا رو نباید گفت
چون تا بگی ناپدید میشن!
 بعضی چیزاهم باید بگی
اگه نگی ناپدید میشن
شاید آدما زندگی می کنن تا همینو بفهمن
و باور کنن
و آدما
کارایی رو می کنن که بهش باور دارن
پ.ن: آسمون بالای سر شما رو نمیدونم اما اینجا اونقدری ستاره داره که به فردا امید داشته باشی:)
پ.ن: یه زندگی سبز برای همه...
دانلود آهنگ وای از دست آدما چه بی رحمن بگو چرا، دانلود اهنگ زخمیه بال و پرم از توام خسته ترم غریبم
Ahang vay az daste adama che bi rahman bego chera
وای از دست آدما چه بی رحمن بگو چرا | زخمیه بال و پرم از توام خسته ترم غریبم | دانلود اهنگ
وای از دست آدما چه بی رحمن بگو چرا
شکسته بی تو قایقم چرا نمیکنی نگام
زخمیه بال و پرم از توام خسته ترم غریبم
خدا یه کاری بکن بال پرنده نشکنه
بیا یه کاری بکن قایق من بی مقصده
بی مرامن آدما دور میشن ازت چرا
نمیدونم نمیدونم
لینک دانلود آه
دو تا اتفاق هست که از الان دارم بهش فکر می‌کنم برای حداقل ۶-۷ ماهِ دیگه و انقدر ذهنم رو مشغول کرده که باید حتما بنویسمشون و دیگه بهشون فکر نکنم.
اولین اتفاق رو بعید می‌دونم بشه... فلذا فقط جایگزینش رو می‌نویسم. این‌که به محضِ این‌که تو بیمارستان فارغ شدم، بیام خونه و به بخش نرم. حتی یه دقیقه بیشتر هم نمی‌تونم بیمارستان رو تحمل کنم!
دومی این هست که تا ده روز و هرچه بیشتر بهتر، هیچ‌کس، یعنی هیچ‌کس... حتی مامانم و مامانش، نیان خونه‌مون. هیچ‌کس
سلام. 
 
اینکه بگم نبودم دروغ گفتم خاموش دنبال میکردم وبها رو و کلا نمیتونستم از اینترنت و فضای مجازی دور باشم و اون هم برای خودش دلیل داره .
 
ولی سعی کردم که به نت اومدنم رو کمتر کنم . کارها هم خداروشکر بهتر و سریعتر پیش رفته و یکسری پیشرفتهای ریزی داشته ام. 
 
از فلسفه و هر چی که مربوط به فلسفه میشه متنفرم ! 
 
+قراره نحوه آموزش اعداد سه رقمی به بچه های کلاس دوم رو به تقریبا 60 نفر توضیح بدم داخل کلاس که از چه متدهایی استفاده کنن و متاسفانه فعلا
یه مثل هست میگن واسه کسی تب کن که حاضر باشه برات بمیره... همیشه باید آدما تو شادی و غم باهامون شریک باشن اینکه آدمای اطرافم نه توی شادیام نه توی غم هام هیچ جا کنارم نبودن و من از همشون متنفرم و ازشون فاصله گرفتم... حتی یک نفر هم کنارم ندارم :) نمیدونم ولی من فقط یه آدم عادیم که با هر چیز غیرعادی متضادم...یا شاید اونقدر غیر عادیم که با ادمهای عادی متضادم ...
ولی اینو مطمئنم که هیچ آدم عادی تو زندگیم ندیدم :/ 
خیلی دلم میخواد زندگیم و آدمای اطرافم عوض ک
فکرم هنوز به تو درگیره دلم به عشق تو بد گیرههنوزم اسم تو که میاد آتیش میگیرهمنو به عشق تو میشناسن همون دیوونه ی وسواسمکه بعد تو رو همه آدما حساسمفکر از دست دادنت زده منو بی بی خواب کردهدیدن عکسای تو دل منو بی تاب کردهدربدر شد آخرش دل بیچارهبعد تو این قلب من دیگه با همه آدما سردهتو نفهمیدی بری از تو یادگاری فقط درده از تو یادگاری فقط دردهتنهایی پرسه توو نیمه شبا کار منه به خدا به خداحالمو جای تو خوب میدونن فکر از دست دادنت زده منو بی بی خواب کر
داستان در مورد مرد میانسالی به اسم رحمانه که سرطان مردونه(!) گرفته و دکترش بهش میگه به زودی میمیره. رحمان هم که آبدارچی یه شرکته و همیشه درگیر مشکلات مالی با چهارتا بچه بوده، تصمیم میگیره یه کاری کنه پسر رئیسش اونو بکشه و دیه‌ش برسه به خانواده‌ش. چون خودش در هر صورت قراره بمیره. 
داستان و اتفاقات بامزه بودن، ولی بازم من متنفرم از یه چیزایی که به زور چپوندن تو فیلم تا مثلاً مخاطب بخنده! مخصوووصاً من متنفرم از یه سری شوخی‌های جنسی که دلیل خنده
- میدونی؟ آدما خیلی متناقض اند.. حتی به خواسته های خودشون هم ارزشی نمیدن
+ چرا اینو میگی؟ چی شده؟
- من فقط نگاه میکنم، از بچگی همین بوده.. ولی آدما انجام میدن
و آره خب تقصیر اوناست که اینقدر حرفاشون با اعمالشون متناقضه...
اونا به خودشونم باور ندارن.. همین آدما باعث میشن که
یک طفل معصوم، خودشو از دست بده. دنیا پر از دروغ عه!
علاوه بر اینکه کلی مثال واسه حرفم دارم؛ هیچ مثال نقضی هم پیدا نکردم که اثبات بشه.
+ میدونی، ...
- هیسسس! هیچی نگو! دنیا هنوز قشنگیا
من از نود و هفت یه چیز خیلی بدیهی یاد گرفتم و شاید برای شما که اینجا رو می خونید چندین ساله ثابت شده ولی خب من امسال بهتر از همیشه فهمیدمش. اینکه هیچوقت فکر نکنم کسی رو شناختم. حتا اونموقعی هم که شناختمش فکر نکنم شناختمش. از آدما تو ذهنم بت نسازم چون هرچیزی از هرکسی بر میاد. هرچیزی از هرکسی به معنای واقعی کلمه. آدما دیگه شگفت زده م نمیکنن. سال سختی بود. امیدوارم نتیجه ش رو بگیرم
بعضی آدما هستن که انگار آفریده شدن برای اینکه حال دلتو خوب کنن...
وقتی می بینیشون دیگه یادت میره چقدر ازت بزرگترن،چقدر باهات فاصله داره عقایدشون و چیزای دیگه؛
انگار که داری با صمیمی ترین دوستت حرف میزنی که پایه ی هرکاری هست.
بعضی آدما هستن که غمشون توی دلشونه و لبخندشون رو به همه می بخشن بدون هیچ خساستی
بعضی آدما هستن که در زمان حال زندگی میکنن و کاری ندارن گذشته چیشده،آینده قراره چی بشه؟
همین الان خوشن و حال بقیه رو هم خوب میکنن...
بعضی آدما ه
میتونم این رو بگم که از شنیدن کلمه آبجی از زبون خواهرام متنفرم..
پشت این آبجی گفتنای هرچندسال یک بار مطئنن یک درخواستی هست که میگن
سلام گرگ بی طمع نیست...
متنفرم ازاین کلمه که فقط در مواقع ای که بهم نیاز دارند استفاده میکنند و چه 
وقیحانه این کلمه رو بعداز هربار پوزخند زدنم و تاکید براینکه بهم نگو آبجی و کارت رو بگو
بازهم تکرار میکنند و منو آزار میدهند...
دلم میخواهد آبجی گفتنشان از ته دل باشد و بدون درخواستی اما فکرکنم این آرزو رو باید به گور ب
نمیدونم چه اتفاقی میفته که آدما انقدر سطحی میشن و دیگه چیزی نیست که براشون جذاب باشه!رفاقت، محبت، صمیمیت! ما عمیقا بهشون نیاز داریم.اما انقدر سطحی از همه چیز، آدما‌ و احساسات میگذریم که یادمون میره، شاید اینا آخرین بار باشه.شاید هرگز تکرار نشه...میدونی، نمیشه دلگرم‌ بود به بودن کسی این‌روزا... عجیبه.خیلی عجیب‌...
دانلود آهنگ جدید مسعود صادقلو به نام از این آدما دورم کن
هم اکنون دانلود کنید آهنگ از این آدما دورم بد و خوب نداره خستم از کن مسعود صادقلو  با لینک مستقیم کیفیت ۳۲۰ به همراه متن موزیک از رسانه آپ آهنگ
Download New Music By : Masoud Sadeghloo – In Rooza

ادامه مطلب
سلام
در یک سری سلسه پست میخوام به این موضوع که مدتی ذهنم رو مشغول کرده بپردازم و در موردش متن بنویسم.اونم اینه 1000دلیل که از ایفون متنفرم و اپل چطور میتونه باعث انقراض بشریت بشه!
در هر پست 10 دلیلم را تفسیر میکنم.
اخطار!!!تمام نوشتهای این موضوع غیر حرفه ای و بدون آزمایش و ممکن است احساس و پیش بینی و کمی تخیل هم چاشنی کنم.
----------------------------------------------------
ادامه مطلب
هر کاری که میکنم نمیتونم خودمو متقاعد کنم که یکی از آدمای اینترنتی باشم. حتی با اینکه میدونم چقد فایده میتونه داشته باشه اما نمیتونم یکی از اون آدما باشم!!
اینستا باعث میشه خودم نباشم. تویی.تر باعث میشه از آدما بدم بیاد بدون اینکه شرایطشونو بدونم. و حتی این روزا تلگرامم باعث میشه احساس کنم همش درگیر سو تفاهمم...از این در ارتباط بودن زیاد خوشم نمیاد:(
برای آدما زندان نسازیم  !!
به اسم دوست داشتن بال پریدن کسی رو نچینیم...
دستبند نزنیم به دستایی که می خوان رویاهاشون رو به دست بیارن..
آدما رو پشت دیوارای بلند شرط و شروط ها، شاید و اما و اگر ها، باید و نبایدامون حبس نکنیم...
آدما رو زندانی اصول و تعریف های خودمون نکنیم، اونقدر که ترس از عکس العمل و قضاوتامون باعث شه هیچ وقت خود واقعیشون نباشن...
به اسم خیر خواهی پای هیچ کسی رو زنجیر نکنیم تو راهی که خودش هیچ علاقه ای به ادامه دادنش نداره...
هر آدمی ب
جرأت کنید راست و حقیقی باشید.جرأت کنید زشت باشید!اگر موسیقی بد را دوست دارید، رک و راست بگویید.خود را همان که هستید نشان بدهید.این بزک تهوع انگیز دوروئی و دو پهلویی را از چهره روح خود بزدایید، با آب فراوان بشوئید!ژان کریستف
امروز دومین روزیه که بدون مادرم سپری میشه، مادری که با کلی سفارش به سمت مشهد رهسپار شد. و این دوروز خیلی بد داره میگذره. فکر می کردم وقتی بره می تونم با آزادی کامل بیرون برم و هرکاری می خوام بکنم ولی اصلن بهم خوش نگذشت، در
گاها سر و کله ی یه سری احساسات تو زندگیم پیدا میشه که به شدت ازشون متنفرم و دلم نمیخواد مثل یه اسب رام و مطیع بیفتم دنبالشون،ولی اونا منو به اجبار دنبال خودشون می کشونن،و این روز ها،جزو یکی از اون گاهی ها تو زندگیمه و یجورایی مبارزه! از نوعِ خوددرگیریشه!
احساس تنفر دارم نسبت به برخی آدمای زندگیم و واقعا دارم ازش رنج می برم،یجورایی اذیت میشم،با حرفاشون،رفتاراشون،اونا همون آدمای قبلین...من حساس تر از قبل شدم،خیلی حساس،احساس میکنم آسیب پذیر ش
‍ #معلم به بچه ها گفت: 
بنویسید به نظرتون #شجاع ترین آدما چه کسانی هستن❓
هر کسی یه چیزی #نوشت اما این نوشته دست و دل معلم رو #لرزوند،تو کاغذ نوشته شده بود:
♨️ "#شجاع ترین آدما اونان که #خجالت نمیکشن و #دست پدرمادرشونو میبوسن... نه سنگ #قبرشونو...❗️❗️
معلم در حالی که قطره #اشکی روی صورتش لغزید، زیر لب گفت:#افسوس که منهم شجاع نبودم...
به #پدر و مادرمون تا هستن خدمت کنیم.... و الا اشک بعد از رفتن اونا، بجز کم کردن عذاب #وجدانمون، به هیچ دردی نمیخوره
 
 
از اینکه آدمها فکر میکنن من قوی و مستقلم متنفرم . من انقدر از نظر روحی داغون و متلاشی ام که گاهی چند دقیقه به یه نقطه خیره میشم و فکر میکنم چطور میتونم به این نکبت پایان بدم بعد به خودم میام و فکر میکنم من ترسوتر از این حرفام و بهتره بجای فکرای بیخود یه حرکتی برای زندگیم بکنم ، اما پنج دقیقه بعد دوباره مایوس میشم و دلم میخواد بزنم زیر گریه . حالا نمیفهمم چرا با این روحیه‌ی نابود ، همیشه درحال خندیدنم و همه فکر میکنم من زندگی به هیچجام نیست . من
دانلود آهنگ ای وای همه چی خوب بود چشمون کردن / این آدما خیلی نامردن Asef Aria – Cheshemoon Kardan
دانلود آهنگ ای وای همه چی خوب بود چشمون کردن / این آدما خیلی نامردن آصف آریا
تو مَرَامُ تو نبود که أَزَمَ خسته بشی تو مَرَامُ تو نبود که بری دَسْتُ بکشی چی شَدَّ عِوَضُ شدی تو بگو چی شُدَّهُ چی شدی تو ای وای هَمَّهُ چی خوب بِوُدِّ چشمون کردن آخرشم گرفتنت أَزُّ من این آدما بدجوری نامردن ای وای هَمَّهُ چی خوب بِوُدِّ چشمون کردن آخرشم گرفتنت أَزُّ من این آدما خی
آدما دو دسته هستن:
دسته ای از آدما که نمی تونی از زندگیت حذفشون کنی مثل خانواده ت 
 و یه دسته ی دیگه از آدم ها که می تونی از زندگیت حذفشون کنی مثل صاحب کارت
مهم اینه که،هیچ وقت کاری نکنی که مجبور بشی یکی از دسته ی اولو حذف کنی یا اینکه کاری نکنی که مجبور بشی یکی از آدمای دسته ی دوم رو به زور تحمل کنی
خلاصه اینکه از این دو تا دسته توی زندگی همه هست،باید مدیریت داشته باشی و روابط رو هندل کنی
[سینا مشیریا]
خیلی از شماره هارو پـاک کردم تا بتونم با ماشین زمان آدما رو یکی و دوتا فراموش کنم ! وقتی شماره خیلیاشونو پاک میکردم به این فکر میکردم نکنه اون آدما یه روز خودشونم تصمیم منو تحسین کنند ...
ولی من توی اوج حال خرابی اینکار رو کردم ! چون حس میکردم اگه قراره حالم خوب باشه باید چشمام رو ببندم و آدما رو حذف کنم ! من شرمنده خیلی از آدمـا شدم ، شرمنده اگه شما به گناه دیگری از زندگی من حذف شدید :)) من آدم مزخرفی ام شما منو ببخش به بزرگــی خودت :)) 
خیلی دلم میخ
اخیرا خواب های عجیبی میبینم
که روز بعدش تا حد خوبی تعبیر میشن. یعنی در واقع همون طوری اتفاق میفتن. یکم دیوانه کنندست. شما زیارتگاهی میشناسین که دو تا ضریح داشته باشه؟ و یه حیاط؟ دیوار حیاطش سنگای سفید باشه؟
توهم زدم؟
خواب عجیبی بود
*******************************
بعدا نوشت: گویی کاظمین بوده...
============================================================
راستش یه روز قبل ازینکه خوابگاه تعطیل بشه از خدا خواستم سه ماه برم خونه و برنگردم تهران
حتی به فکر حذف ترم بودم ولی نمیخواستم حتی یه
سلام
اینکه میگن خوشحال باش و از زندگی لذت ببر دقیقا یعنی چی؟، خیلی ها میگن خوشحال باش، از مجردیت لذت ببر ولی من اصلا اصلا تا این ۲۵ سال اصلا از یک روز زندگیم لذت نبردم، از جمع خانواده متنفرم، از این که با یه حرف کوچیک دعوامون میشه متنفرم، از مسافرت با خانواده، از گردش با خانواده متنفرم، از فامیل از بحث های فامیلی مزخرف که میخوان بگن ما خوشبخت تر و پولدار تریم و شما بی عرضه اید که نمیتونید دختر شوهر بدید متنفرم.
من اصلا نمیتونم از زندگیم لذت بب
پا پیش می‌ذارم برای شناخت آدما و جالب به نظر میان اما هر کدومشون چیزی از خودشون نشون می‌دن که باعث می‌شه بکشم عقب.چیزی که هیچ‌جوره قابل چشم‌پوشی نیست و این غمگینم می‌کنه.و واقعاً کو اون شور و اشتیاق برای شناخت آدما؟ و کو اون تصورات مثبتی که واقعی می‌شد؟هیچ آدمی نیست که بعد حرف زدن باهاش بگم دتس ایت.همینه.نهایتاً این مدلی می‌شم که خب اوکی کیوت و جالب به‌ نظر میاد بذار باشه.کجان آدمای جالبی که بودن باهاشون و حرف زدن باهاشون باعث شفافیت رو
 
بیشتر آدما دوست ندارن توی تنهایی بمیرن. چی از این خودخواهانه تر؟ چی از این مضحک تر؟ کنارِ دیگران زندگی میکنی، اونا رو به خودت وابسته میکنی، آدما دوستت خواهند داشت و بعد، کنارِ اونا می میری. زنده ها؟ رنج می کشن، اشک میریزن، به خاطر نبودنت، به خاطر نداشتنت ناامید میشن از زندگی و تو کجایی؟ 
زنده ها مجبورن برات مراسم ختم و یادبود بگیرن و با چشمایی که اشکاش خشک شده ببینن که عده ای به بهانهء تسکین اونا دور همدیگه جمع میشن و حرف میزنن و میخندن. زند
ازون جایی که من خیلی آدم با حوصله ای هستم :/ و عاشق سریال مریال:// یه انیمه ی ۳۶۶ قسمتی رو میخوام ببینم:/ ولی خب درست در همین لحظه که این رو نوشتم یادم اومد که بهم گفته بود ساوت پارک رو ببینم و من چون اصن حوصله ی چیزای طولانی رو نداشتم ندیدم :/ و الان نمیتونم با خیال راحت برم بِلیچ ببینم :// و اصن من هر کاری میکنم حتما باید یه چیزی توش باشه ://این مازوخیستی از کجا نشأت میگیره?:// به طور کلی ا هر چی باعث میشه آدم حسای مسخره پیدا کنه متنفرم :/ ا آهنگ چِلْسی م
و من با دیدن بعضی آدما به این نکته پی بردم که چطور میشه همه جای دنیا رو دید اما دنیا دیده نشد ...و چطور میشه هیچ جا جز شهر خودتو ندیده باشی اما از دنیایی سر دربیاری...و این فقط به نگاه برمیگرده...نگاهی  که میتونه حقیقت رو تو هر چیزی‌‌‌..حتی چیزای کوچیک ببینه با نگاهی که همه چیزو فقط با چشمای ژله ای که بعد یک متر فاصله با هرچیزی عینک لازم میشه ...زمین تا آسمونه فرقش!!!
امشب برف میباره و دلم هوای ستاره دیدن کرده...کشف صور فلکی و اجرام غیر ستاره ای...
که ا
میخوام بذارم همه روزای خوب و خاطره های خوب، همونطوری که هستن بمونن. 
مثلا دیگه نمیخوام برگردم به اون جایی که یه روزی خیلی بهم خوش گذشته، یا نمیخوام سعی کنم که بازم با همون آدما، همونجا، همون شکلی دوباره خوشحال باشم.
بنظرم اگه سعی کنی دوباره اون حس و حال و تکرار کنی، دیگه هیچوقت خاص نمی‌مونه واست.
میخوام همه روزا و حس و حالا و حتی آدما خاص بمونن. نمیخوام تکرار کنم. میذارم همون شکلی بمونه و رد میشم ازش.
I love you like my breath
Just as uncontrolable ...
مثلِ نفس کشیدن دوستت دارم
همانقدر بی اختیار ...♥️✨
Falling in love with you is the second #BesT thing in the world finding you was the first♥️
عاشقت شدن دومین کار خوبى بود که تو زندگیم کردم. اولیش این بود که پیدات کردم
I hate everyone except you *-*
من از همه غیر از تو متنفرم:)‌‌

love doesn't need to be perfect  it just needs to be true
لازم نیست که عشق عالی باشه فقط  کافیه که واقعی باشه...



Interrupt me
To start who?!
منو متوقف کردی
که کیو آغاز کنی؟
آدما همدیگه رو از چشاشون می شناسن؟.حراست دانشگاه می گه "آقا! کارت دانشجویی!"می گم "بفرما!"می گه "عینکت رو وردار!"کارت دانشجویی رو می گیره. زل می زنه توی چشام! چند ثانیه نگاه می کنه و بعد می گه "برو"می گم "آدما همدیگه رو از چشاشون می شناسن"می گه "چی؟!"می گم "هیچی! یعنی انقدر حراستی‌عه امروز؟!"چیزی نمی گه.کنارش یکی دیگه ست، می گه "صبر کن!" و بعدش کارت دانشجوییم‌ رو ازم می گیره و می گه "خودتی؟!"می گم "امام علی می گه وقتی توی یه خونه از یه در فقر وارد بشه، از
قبول کنیم یا نه! باید بعضی چیزارو بیخیال شد تا درست بشن
شاید اونجوری ک توقع داری نه اما بالاخره راه خودشونو پیدا میکنن..
کلا تجربه نشون داده وقتی زیادی پیله ی یه چیزی بشی ازت دور میشه
یا حتی آدما!
کافیه بیخیال بشین
دو حالت پیش میاد
حالت اول؛ کلا قضیه تموم میشه و بعد مدت کوتاه یا بلندیم با خودتون میگین چه خوب شد که نشد!
حالت دوم؛ اون جریان میافته رو روال و براحتی پیش میره بدون اینکه نیاز به حرص خوردن شما باشه
به نظرم خوشبخت ترین آدما اونایین که ب
متنفرم از مرد ها یا پسرایی که میگن دختر باید کوچولو باشه موهاش یه متر باشه لوس باشه فلان :|
من از فضا اومدم که بدون این ملاکا کسیو دوست داشتم
نگفتم قدش بلند باشه یا سیکس پک باشه یا چشم آبی باشه و فلان
اگر واقعا میخواید یه زندگیه ارومو کنار کسی داشته باشید 
یا میخواید واقعا کنار یکی بهتون خوش بگذره 
اون ملاکا تاثیری نداره :|
مثلا یکی میگه چون دختره موهاش یه متر بود خیلی بهمون خوش گذشت  
زندگیمون از بقیه بی دغدغه تره
یا رابطمون پایدار تره
من مید
جالبه دلم برای هیچکس و هیچ روزی تنگ نمیشه ! الا بابام ! که اونم جز استثنا قرار میگیره :)) کافیه یکم آدما ازم دور بشند کم کم توی ناخودآگاهـم فراموششون میکنم خیلی روتین وار !البته مامانم جز استثنا قرار میگیره !چون جزیی از وجودمه ! 
چند روز پیش داشتم فکر میکردم کی ممکنه یه روزی برام تا ابد بمونه حالا ابدم نشد حداقل اگه زنده بمونم تا سن سی الا چهل سالگیم !دیدم تنها امیدم همین مامان خوش قلبمه ! بقیه خیلی خیلی عادی کنار میرن !
همینقدر حسابمـون از آدما خ
من یه دختر بیست و پنج ساله هستم و مدتی هست که احساس میکنم کاملا از پدرم متنفرم. به طوری که واقعا زندگی کردن با اون در یک خونه برام غیر قابل تحمل شدهاز وقتی یادم میاد به خاطر وجود پدرم از همه چی محروم بودم. حتی وقتی پنج شش ساله بودم به خاطر بازی تو کوچه ازش کتک می‌خوردیم. با تسبیح اش . میزدمونو میآورد خونه. از وقتی یادم میاد با مادرم اختلاف داشت. یه آدم بد دل. که از هیچ تهمتی به زنش دریع نمیکنه .حتی به مادرم تهمت ارتباط با دامادمون رو میزد.
ادامه مط
 هنوز هم وقتی دلم گرفته و پر از بغضم و احساس می‌کنم از آدما کتک خوردم، دلم میخواد بیام کنارت، به محض اینکه می‌شینم سرِ مزارت  سلام می‌کنم بی اختیار می‌زنم زیر گریه و همه چیز رو تعریف می‌کنم و با صبر و حوصله همیشگیت گوش می‌دی و وقتی بلند میشم که برم حداقل نصف غم هام سبک شده. من فکر میکردم نهایتِ عمرِ این کارا و مسخره بازیا ، اینکه آدما با شهدا مانوس میشن و اینا .. برای دبیرستانه یا اوایل دانشگاه! یا دیگه ته ته ش هر چی باشه برا قبل ازدواجه! ولی
این روزا زندگی خیلی جالب شده برام . البته خود زندگی نه ، بلکه رفتارای آدما ، عکس العملاشون ، یا به قول نا معروف لایف استایل آدما و نحوه بر خورداشون با مشکلات.از بس جالبه که به طرز مسخره ای دلم می خواد بزنم زیر گریه. خیلی دلم می خواد برم ازونی که همیشه فاز مثبت اندیشی داشت و ادعا می کرد زندگی خیلی خوبه و می گفت همیشه باید شاد بود و از حال لذت برد ، بپرسم :چطوری ایرانی؟! :)البته شاید کرونا گرفته ; مرده :)زمان : یازده و پنجاه و نه دقیقه قبل از ظهرمکان : م
قرار بود اسفند شلوغ ترین روزای من باشه. قرار بود کل هفته رو درس بخونم تا بتونم تو عید یکم وقت خالی! داشته باشم. قرار بود هفته اخر اسفند بیام تازه خیابون طالقانی رو متر کنم برا خرید. قرار بود امسال سفره هفت سینو من بچینم بالاخره. قرار بود خیلی چیزا. قرار بود دیگه مجبور نشم انقد خونه بمونم. قرار بود دیگه انقدر سرم خلوت نشه که بفهمم چقدر حالم خوب نیست. قرار بود این ویروس تا ١٥ فروردین بره. من روانی میشم اگه نرم بابل. من دیگه طاقت این روزا رو ندارم. من
گاهی وقتا لازمه فقط کاری و که میدونین درسته رو انجامش بدین حرفای بقیه رو پشت بذاریم و به جلو حرکت کنیم
مبادا که تو مسیر چشممون به دهن یکی بیفته اون بدون در نظر گرفتن همه چی یه حرفی بزنه و اون موقع کاری که نباید بشه میشه...
ما از سرعتمون به سمت موفقیت کم میشه ومدام به دنبال یکی دیگه میگردیم ببینیم اون چی میگه 
نمیگم همه ی آدما بدن و منفی نگر اما عقاید همه آدما با هم فرق میکنه ممکنه کسی که عقایدش کاملا مخالف شماست سر راهتون قرار بگیره
پس لطفا در م
《کم‌کاری خودتو پای دیگران نذار، مسئول کارات باش، کار رو به نحو احسن انجام بده اما اگه ندادی گردن بگیر.》
یاد بگیرید مسئولیت کارتون رو بپذیرید، این چیزیه که همیشه تو حساس‌ترین موقعیتای زندگی از عامری-استاد ریاضی کنکور- یادم می‌افته..هر بار که میام توجیه کنم، عصبانی می‌شم و تقصیر  همه‌چیز رو می‌اندازم رو دوش  بقیه، وقتایی که غرورم اجازه نمی‌ده عذرخواهی کنم و سرمو بالا بگیرم بگم این اشتباه منه و بابتش معذرت می‌خوام و خودم درستش می‌کنم.
از روزی که اینترنت قطع شد من هر روزی روزی ده دفه روی آدرس انار بانو میزنم تا ببینم نت وصل شده یا نه؟...
و حس می کنم چه کارِ تباهی انجام می دم...
راستی چرا وقتی خودم از این کار که مدام به نت بیام و اینترنت رو چک کنم متنفرم ،اما باز دستم ناخودآگاه سمت تبلت می ره؟ ...
غیر از این هنوز خیلی کارهای دیگه هم توی زندگیم هست که دوستشان ندارم،ولی انجام می دم و بعد احساس تباه بودن می کنم...
از خندیدن زیاد متنفرم و باز انجام می دم،...از شوخی کردن زیاد متنفرم و باز ا
این ایلان ماسک فوق العاده اس!!! اگه تو دنیا ده تا آدم به درد بخور باشه، قطعا یکیش این ایلان ماسکه
اینم وانت تسلا موتورز که ایلان ماسک ازش رونمایی کرد. چند روز قبل هم اسپیس ایکس ( شرکت فضایی که ایلان ماسک بنیانش گذاشته) با یه موشک همزمان 60 ماهواره رو تو مدار قرار داد.
ما آدما خیلی خوشانسیم که وقتی میگن تو دنیا 7 میلیارد آدم زندگی میکنه، ایلان ماسک رو قاطی بقیه آدما میکنن و میشمرن!!!
پدر و مادری که با این عنوان هر بلایی سرم آوردین و من چاره ای جز تحمل نداشتم، از شما متنفرم.
پدر و مادری که هر قدم نزدیکی به شما برای من پر هست از اضطراب و سرکوب شخصی و تنش و شکایت، از شما متنفرم.
پدر و مادری که خونه جای جنگ و شهوت بی ملاحظه ی شما بود، از شما متنفرم.
پدر و مادری که محبتتون فروشی بود و  حتی در آخر هم زرنگ بودید و اون رو دریغ می کردید تا سود کنید، از شما متنفرم.
پدر و مادری که درد و دل من با دوستانم از چنگ و آزار درون خانه جرم بود و در عو
متن آهنگ ارباب شهر من امیر خلوتهمه چی توو دنیا میچرخه فقط سرِ توهمه بیشترشو میخوان ، بیشتر به ضربِ دوعددِ بالا ماشین حساب یعنی قدرتاگه داشته باشی راحتی حتی توو غربتتوو زمینِ خدا گرفتی جای خدا روآدما میپرستنت شدن نسخ و خمارتتو زدی به هم قانونِ برابریتویی دلیل قهر و آشتیدلیلِ خنجر اَ پشتِ برادریآدما سرِ تو حیله میکنن ، بهت پیله میکنندخترِ جوونو زیرِ پیر مرد میکنن
ادامه مطلب
امروز درسای زیادی داشت واسم. امروز فهمیدم روی هیچکس نباید حساب باز کرد. آدما، منفورترین، دروغگوترین و دوروترین‌ها هستن. آدما اونقدر بهت نزدیک میشن و اونقدر اعتمادت رو جلب میکنن که تو به عنوان خواهر و برادرت ازشون یاد میکنی. بعد با یک حرکت، بهت میفهمونن که هفت پشت غریبه‌ن. بعد اون‌وقت حرصت می‌گیره. از کی؟ از خودت. که چرا همیشه چنین آدمی بودم؟ که چرا ذره‌ای تغییر نکردم و نمیتونم تغییر کنم! که چرا عاقل کند کاری آخه؟
عصبانیم. ولی یه عصبانیِ خو
همین اول کاری به شما هشدار می‌دم اگه می‌خواین حال و هوای یلدایی‌تون خراب نشه، این مطلب رو نخونین!
توی ریاضی، توی مبحث «حد و پیوستگی» یه موضوعی هست که بهش می‌گن «رفع عامل صفر کننده».
حالا این عامل چی هست؟ این عامل مخرج کسر رو صفر و باعث می‌شه که بی‌معنا تلقی بشه؛ برای محاسبه درست حد یک نقطه، نیازه که اون عامل رو به هر طریق ممکن، از مخرج حذفش کنیم.
الآنم خیلی نیاز به حذف یه تعدادی از آدم‌ها توی زندگیم دارم. قبلاً فکر میکردم شاید به خاطر زیاده
من نمیدونم چرا اینقدر از بعضی آدما بدم میاد . شاید با خودتون بگین ما هم از خیلیا بدمون بیاد ولی بدم اومدن من فرق داره حس میکنم :/
اولن وقتی یکی که ازش بدم میاد بم نزدیک میشه به شدت عصبی میشم . بعد اون سردرد لعنتی میاد سراغم . تخیل میکنم دارم به طرز فجیعی اون آدم رو میشکمش :) بعد به علت اینکه حکم قتل اعدامه صحنه رو ترک میکنم . آخه چرا باید به خاطر یه آدم بی اهمیت جون خودمو به خطر بندازم ؟ الان شاید با خودتون بگین من چه آدم انسان ستیزی هستم . یا فکر کنین
وقتی نرگس ولم کرد ( واقعا نمی‌شود از واژه بهتری استفاده کنم ) کاملا در هم شکستم. تا چندین ماه تقریبا هرشب اشک غلیظ از چشمم می‌ریخت. دراز می‌کشیدم در رخت‌خواب نازک و قدیمی و زل می‌زدم به سقف تا خوابم ببرد. هزار بار از زندگی متنفر بودم. فضای خالی عظیمی درون من به وجود آمده بود که تا سالیان سال پا برجا بود. بارزترین مثال آن یک شب لعنتی حدود سه سال بعد بود. من در یک چت‌روم بی‌در و پیکر دنبال کسی یا چیزی بودم و آنجا به کسی گفتم پدرم به مادرم خیانت ک
اتفاقا من از حال ُ هوای ماه رمضون دیگه متنفرم
اصلن از همه چی متنفرم.......
 خب فکنم بایدخیلی نرررررم ُ آهسته بکشم بیرون وبرم:) قشنگ شیفت+دیلیت:))و اینکه هروخت من از این گریه ها گذشتم شاید به چیزی که میخای برسی یه روزی:)

آدرس اینجارو کسی دیگه نداره و اینکه تیک رو برداشتم که توی بروز شده ها نرم:))چرا پف زیرچشام بازم مشخصه؟://
آهنگ ِ زنده باد ایران ِ یاس
آدما به ندرت اهل تفکرن و از بین اونا که اهلشن، به ندرت به تفکر و استنتاج درست میرسن. کمتر کسی میتونه زیر دو دقیقه اسم پنج تا نویسنده مورد علاقه ش یا پنج کتابی که اخیرا مطالعه کرده رو بگه. اولویت بیشتر مردم به روز و سالم بودن موبایل شونه و دربرابر، قرار ملاقات با پزشک کاریه که حتی بعد از تحمل یه دوره درد، با اکراه بهش «تن میدن». دنیا رو خبر ندارم، اما شهر من پُر شده از ناباوران. کسانی که به هیچ پایبندن. نه دین نه سیاست نه خانواده. و سوای اینا، اخلا
_همیشه تو قلبم نگه ش میدارم ..._از ترس تنهایی؟؟
*لطفا آدما رو تو آب نمک قرار ندیم ...
برا روز مبادا...
اگه قراره نباشن ...اول از دلتون و بعد از زندگیتون پاکشون کنین ...نذارین امیدوار باشن که یه روزی شاید شرایط بهتر شه ...
اگه میدونین تو آینده اتون جایی ندارن ...بذارید برن ...این بودنای نیمه کاره و نصفه نیمه اس که آدما رو پیر میکنه ...
نذارید به جای مسخره و کوچیکی که تو قلبتون دارن و ممکنه فردا نداشته باشن دلخوش باشن ...
همون قدر که تنبیه چیز ناخوشایندیه، تشویق هم هست. احساس خوبی بر می انگیزه، و همین باعث می شه که اشتباه بودنشو نفهمیم.
مسیله اینه که باید متوجه بود که به آدما نباید جهت داد، بذاریم راه خودشونو برن. حالا چه خوشایند ما باشه و چه نباشه.
یه مسیله دیگه هم اینه که شاید باید تمام این قضایا رو به پای گوینده گذاشت. در واقع گوینده داره با احساساتش دست و پنجه نرم می کنه در اون لحظات. و خب به شنونده ربطی نداره جز اینکه اگه بخواد در کنار گوینده و احساساتش قرار

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها